بعد از خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان در اواخر دههٔ ۱۹۸۰ و فروپاشی رژیم کمونیستی، چند سال جنگ داخلی در گرفت و ناتوانی دولت مرکزی در در کنترل مناطق خارج از کابل، کشور را در معرض خشونت ملیشههای محلی و جنگسالارانشان قرار داد. در میانهٔ دههٔ ۱۹۹۰، گروه «طالبها» متشکل از جهادیهای سابق وابسته به مدرسهای در ولایت قندهار با غلبه بر جنگسالار محلی شروع به تثبیت اوضاع در این ولایت کردند، و با تکیه بر تعصب دینی و وعدهٔ امنیتْ حمایت عدهای را جلب کردند و کمکم بیشتر کشور به شمول کابل را فتح کردند. این طالبان مخلوطی از فرهنگ تندروی پشتون و مکتب حنفی دیوبندی پاکستان بودند. البته نباید انکار کرد که طالبان یک جنبش افغان است، اما باید بدانیم که بهشدت تحت تاثیر مکتب دیوبندی پاکستان است. هر چند خود حنفی دیوبندی پاکستان طیف بسیار وسیعی دارد، طالبان به بخش تندروی حنفی دیوبندی پاکستانی و فرهنگ بسیار تندروی پشتون تعلق داشتهاند. ضمنا واقعیت این است که مناطق روستایی و اقوام پشتون افغانستان سنتیتر از بقیهٔ کشور هستند. وقتی طالبان قدرت را به دست گرفتند، شریعت سفت و سخت خودشان با بدون هیچ انعطافی اجرا کردند. درعینحال، پایمال کردن حقوقبشر از سوی این گروه و حمایتشان از اسامه بن لادن رهبر القاعده، مایهٔ نگرانی بسیاری از کشورهای خارجی بود…
طالبانِ ۲
در سال ۲۰۱۸، امریکا با همکاری قطر، عربستان، پاکستان، و امارات، وارد مذاکرات تازهای با طالبان شد. موضوع اصلی بحث، خروج نیروهای امریکایی و صلح بین طالبان و دولت مرکزی افغانستان بود. مذاکرات با دولت در سال بعد ادامه یافت. اما نمایندگان طالبان دنبال کسب توافقی با امریکا بودند؛ این گفتگوها بعد از حملهٔ طالبان که یک پرسنل نظامی امریکا را کشت متوقف شد. بعد از اشغال کابل از سوی طالبان در سال ۲۰۲۱، ادعاهایی مطرح شد مبنی بر اینکه طالبان عوض شدهاند. بهخاطر مذاکرات با قطر، مشارکت طولانی در دیپلماسی بینالمللی، و گفتگو با رسانهها، حتی به آنها «طالبان ۲» لقب دادند. اما به رغم امید به برآمدن رژیمی مصالحهجو، از همان ابتدا آنها تمایلی به تغییر نشان ندادند. مثلا لیسهها را فقط برای پسران باز کردند و تفکیک جنسیتی شدید و انواع مجازاتها را اعمال کردند.
طالبان که همواره ساختار فرماندهی غیرمتمرکزی داشتهاند، در این مدت شاهد مشکلاتی در حفظ یکپارچگی قدرت بودهاند. این عدم وحدت، باعث شده تا اجرای منسجم برخی پالیسیها یا پاسخگو کردن نیروهای محلی دشوار شود. در نتیجه، بین حرفهای رسمی طالبان و صحنهٔ عمل تناقضاتی وجود دارد.
حکمرانی به سبک طالبان
چارچوب سیاسی و حکمرانی طالبان کاملا متاثر از نگاهشان به زنان است؛ که البته آن را با اسلام و شریعت توجیه میکنند.
بهطور تاریخی، در نواحی پشتون سنتی، زنان کلا از حیات عمومی محروم بودند، اما در قرن بیستم که افغانستان قدری سکولارتر و مدرنتر شد، زنان هم نقش فعالانهتری پیدا کردند. در دوران امیر حبیبالله خان، شاه امان الله، و ظاهر شاه، بهخصوص در مناطق شهری مثل کابل وضع زنان بهبود زیادی پیدا کرد. در دوران جمهوری افغانستان به هدایت محمد داوود خان این پیشرفتها ادامه یافت و زنان در ولایات کابل، قندهار، هرات، جلالآباد، و مزار شریف به آزادی بیسابقهای دست یافتند، از جمله تحصیل در دانشگاه، خدمت کردن در ملیشهها، مشاغل تخصصی، و کار در سِمتهای بلندپایه دولتی.
در حال حاضر طالبان به جناحها و گروههای زیادی منشعب است. بسیاری از سربازانش افرادی فقیرند که غیر از مدرسههای دینی را ندیدهاند. هرچند برخی اعضای طالبان موضع نرمتری نسبت به زنان دارند، اما از تندروهای طالبان میترسند. برخی از سران طالبان هم میترسند که دیدنِ زنان باعث منحرف شدن پیروانِ جوانانترشان که زندگی بستهای را تجربه کردند شود. لویی دوپری، مردمشناس امریکایی، ملیشههای جوان را یکی از منابع قدرت رهبران دینی معرفی میکند.
همینطور پالیسیهای طالبان نسبت به زنان، برای حکمرانی و سیاست آنها بسیار مهم است، چون طالبان در حوزههای دیگر پالیسی چندانی ندارند. آنها فاقد مدیران مجرب هستند، بودجه کوچکتری دارند، بخش صنعتی ندارند، و اقتصاد تکمحصولی دارند. بهخاطر این محدودیتها، تنها پالیسیهایی که طالبان میتوانند اعمال کنند، اعمال شریعت بر تمام بخشهای زندگی مردم افغانستان است. و با توجه به محدودیت منابع و تجربه، طالبان قادر نیستند پروگرامهای حوزه اجتماعی از جمله صحت عامه، بازسازی زیرساختها، و آموزش را پیاده کنند.
به رغم مخالفت داخلی و خارجی، طالبان اصرار کرده تا پالیسیهای سختگیرانه خود را علیه زنان در شیوهٔ حکمرانی خود اولویت بدهند. اینجا ترکیبی از عوامل نقش دارد: حفظ وحدت در میان نیروهای خود، اجتناب از انحراف اخلاقی نیروهای خود، و جهانبینی انزواطلبانه و زنستیزانه برخاسته از مدارس دینی که مبتنیست بر ترس و ناتوانی در اجرای پالیسیهای فراگیر. علاوه بر این، رویکرد طالبان عمدتا همراه با انکار اندیشه و فقه اسلامی رایج است. بسیاری از نهادهای اسلامی افغانستان، از جمله مدرسه دارالعلوم هرات، و نهادهای بینالمللی مثل الازهر، هیئت کبار العلماء در عربستان، و سازمان همکاری اسلامی و دهها علمای اسلامی در داخل و هم از افغانستان اقدامات طالبان را «غیراسلامی» و صراحتا «حرام» خواندهاند.
طالبان وزارت امر بالمعروف و نهی عن المنکر را به عنوان نهاد اصلی اجرای پالیسیهای دینی خود تاسیس کردند. این سازمان مسئول اعمال مقررات مربوط به حجاب، ریش مردان، سرگرمی، رفتار با خارجیان، و نقش اجتماعی زنان است و مدام در حال گشت زدن در خیابانهاست. ریاست امر به معروف، که بر اساس مدلهای مشابه در ایران و عربستان شکل گرفته، تاثیر این کشورها را بر طالبان نشان میدهد. به رغم این ادعا که پالیسیهای آنها بر اساس شریعت یا فرهنگ افغان است یا اینکه بهخاطر شرایط جنگیْ موقتی است، واضح است که بنیاد حکومت طالبان بر اساس سلطه بر زنان بنا شده است. آنها برای رسیدن به این منظور شیوههای مشخص متعددی را اعمال میکنند و وقفههای مختصر نباید موجب فریب خوردن شود.
باید بدانیم که هم مثل هر دین دیگری، تفسیر اسلام بین افراد و گروههای مختلف بسیار متفاوت است. بسیاری از فقها و رهبران با رفتار طالبان علیه زنان مخالفت کردهاند و آن را سوءتعبیر تعالیم و ارزشهای اسلامی خواندهاند که باعث انحراف از دین و بیاحترامی به اکثریت فقهای اسلامی است. رفتارهای طالبان در واقع با اهداف اسلام که در مقاصد الشریعه آمده و همینطور اعلامیه اسلامی حقوق بشر مغایرت دارد. ضمنا قرآن هم به برابری و استقلال افراد اشاره کرده و خواستار مهربانی و عدالت برای همه شده است. پس مهم است که زمینه و انگیزههای اصلی پالیسیهای طالبان را کشف کنیم تا اینکه بخواهیم بر اساس اسلام تفسیرشان کنیم. حتی قرآن بر حق آموزش زنان تاکید کرده و خواستار مشارکت آنها در جامعه شده است. استفادهٔ طالبان از اسلام برای توجیه ستمکاریهایشان علیه زنان، نمونهٔ بارز فریبکاری و سوءاستفاده از اسلام برای اجندای سیاسی خودشان است.
میانجیگری بینالمللی
برای ایجاد تغییر و پیشرفت در حقوق زنان افغانستان، مهم است که به مسئلهٔ حمایت و منابع خارجی طالبان، و همینطور مسائل اصلی فرهنگی که به پالیسیهای سرکوبگرانهٔ آنها کمک میکند رسیدگی شود.
پالیسیهای سرکوبگرانهٔ طالبان علیه زنان را فقط با فشار کافی میتوان عوض کرد. منبع اصلی قدرت طالبان در حمایتهای پاکستان در قالب کمک مادی، سربازگیری، پناه دادن، و تمویل است. برای تضعیف طالبان، باید روابطش را با پاکستان قطع کرد و بر کشورهای خارجی از جمله چین و روسیه فشار آورد تا از این گروه حمایت نکنند. حتی اگر طالبان پیروزی بزرگی کسب کند و مشروعیت بینالمللی را به عنوان دولت رسمی افغانستان به دست آورد، رفتارشان با زنان و دیگر گروههای محروم تغییر چندانی نخواهد کرد. مصیبت زنان ادامه خواهد یافت، تا وقتی جامعه بینالمللی این مسئله را حل نکند. اینجا کلید تغییر، تشویق به تعدیلِ رویه است.
همینطور، امریکا باید از گفتمان مذهبی کشورهای مسلمان با افغانستان برای شمول زنان در جامعه حمایت کند. و کمکهای اقتصادی یا مالی را منوط به مشارکت زنان کند. کشورهای اسلامی پیشرو با ارائهٔ مشوقها باید پا پیش بگذارند. این باید اولویتی برای امریکا باشد چون نقش مهمی در انداختن افغانستان در وضع جاری داشته است.
Leave a Reply